. . . و تو قوی تر باش!

. . . و تو قوی تر باش!

سوگند به مهربانی
که مهربانی ست که می ماند
و دیگر هیچ!

دسته بندی نوشته ها
تازه ترین نوشته ها
تازه ترین دیدگاه ها

۴۴ مطلب با موضوع «نوشته های کوتاه من» ثبت شده است

وقتی به چیزی که از دستش دادی نگاه می کنی

نگاهتو ازش می دزدی 

وقتی میری تو دل چیزی که از دستش دادی یهو تو دلت خالی میشه 

بعد حواست جا میاد که دیگه نمی تونی به دستش بیاری... دردت میگیره ولی یه امید ناشناخته ای سرتو پر میکنه... 

امید به چی؟! 

این که دیگه از دست رفت، شاید امید به، به دست آوردن چیزایی که هنوز از دستشون ندادی!

صاد قاف
۱۹ آذر ۹۵ ، ۱۰:۴۱ ۰ دیدگاه

- بازم داری تمرین می کنی؟

+ ها...؟! آره... آره تمرین می کنم...

- فک کنم این نمایشتون عاشقانه س؟!

+ نه...

- پس انگاری خیلی تلخه؟!

+ نه...

- پس چرا این همه تمرین گریه می کنی؟! 

+ راستش... اینا تمرین نیست... اجراست!

صاد قاف
۱۶ آذر ۹۵ ، ۱۰:۳۷ ۰ دیدگاه

من بوسه به کس نمی دهم

در آغوش کسی نمی روم 

من ناز کسی نمی خرم 

تن به نوازش ندهم  

هی دل ندهم 


چون 


امانتند این همه نزدم 


این ها، از آن 


لب و کَش و نیاز و دست و دل اوست!

صاد قاف
۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۲:۴۲ ۱ دیدگاه

عشقو وقتی حس کردم که بعدِ از دست دادنش بیخیال همه شدم و رفتم خوابیدم 


بیدار که شدم نمیدونم چرا بالشم خیس بود!

صاد قاف
۰۴ آذر ۹۵ ، ۲۲:۲۸ ۰ دیدگاه

من دارم و 

تو داری 


من خیال تو دارم

من هوای تو دارم


تو داری ...      

تو داری میری

صاد قاف
۰۴ آذر ۹۵ ، ۲۲:۲۶ ۰ دیدگاه

تو و خواب من کارد و پنیرین 

فک می کردم بهت برسم 

بی خوابی دیگه پر  

ولی مگه میشه از تماشات دل کند و خوابید؟!

صاد قاف
۰۱ آذر ۹۵ ، ۲۳:۲۲ ۰ دیدگاه

خودکارم خشکید 

زین پس ذره ذره خود را بر کاغذ می ریزم 

من هم روزی تمام خواهم شد . . .

صاد قاف
۰۱ آذر ۹۵ ، ۲۳:۲۰ ۰ دیدگاه

آنچه تغییر یافتنی است آینده است 

افسوس گذشته را خوردن تغییری ایجاد نمی کند

صاد قاف
۳۰ آبان ۹۵ ، ۱۵:۰۹ ۱ دیدگاه

بگذار تا بگذرم از زشتی این لحظات جدایی،

به شوق قشنگی آن دم که اولین بار دیدمت!


بگذار تا بگذرم از سردی این لحظات جدایی،

به ذوق گرمی آن دم که درآغوش کشیدمت!


بگذار تا بگذرم از تلخی این لحظات جدایی،

به عشق شیرینی آن دم که می بوسیدمت!

صاد قاف
۳۰ آبان ۹۵ ، ۱۵:۰۵ ۰ دیدگاه

ذهنم درد می کند 

فکرم درد می کند 

انگار مدتی ست ذهنم از چیزهای جدید برای خود پیله ای بافته 

پیله ای تنگ 

مشت و لگد این روزهای جنینِ افکاری ناشناس بر دیوار ضمخت رحم ذهنم کلافه ام کرده،

دردش بماند

گویی میخواهد متولد شود 

و من نمی دانم که بگذارم بیاید یا که در خود نابودش کنم 

ناشناخته حالی دارم این روزها!

صاد قاف
۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۵:۲۲ ۱ دیدگاه