. . . و تو قوی تر باش!

. . . و تو قوی تر باش!

سوگند به مهربانی
که مهربانی ست که می ماند
و دیگر هیچ!

دسته بندی نوشته ها
تازه ترین نوشته ها
تازه ترین دیدگاه ها

۴ مطلب با موضوع «نوشته های ناکوتاه من» ثبت شده است

نازنینم! نفسم تنگ هوایت شده است

گفته بودم که دلم تنگ برایت شده است؟


من ندانم که چرا از بدنم جان عزیز  

رفته؟ شاید همه جانم به فدایت شده است  


ای که چشمت همه اش پر ز وفا بود، بمان

چشم من را بنگر، خیس جفایت شده است 


گو به آن دلبر خوش ناز و ادایم که کشید

او بسی ناز تو، معتاد ادایت شده است


بعد او بین لبم فاصله از خنده نبود

بلکه هر دم لب من باز شکایت شده است


می شود قصه ی زیبا نرسیدن به حبیب؟

من که باور نکنم، گر چه حکایت شده است 


بی نوا "صاد" که سنگین شده گوشش حالا

در جوانی است ولی پیرِ صدایت شده است


پی نوشت: اولین غزل من! 

صاد قاف
۱۲ آذر ۹۵ ، ۲۱:۲۱ ۰ دیدگاه

الان من تنهام تو اتاق تو خوابگاه. هم اتاقیام رفتن خونه. کلاساشون تموم شده ولی من هفنه ی بعدم کلاس دارم و امتحان عملی. خلاصه اینکه من پنج روز تو این اتاق سه در چهار شلوغ پلوغ تنهام. بچه ها می گفتن تنهایی سختت نی؟ گفتم نه بعضی وقتا تنهایی هم خوبه. شاید لازمه چن روز تنها باشن با خودم بشینم صحبت کنم سنگامونو وابکنیم. شاید تونستیم با هم کنار بیایم.

ای بابا اصلا نفهمیدم چجوری یه ترم از دانشگاه گذشت. بابا زمانِ لامذهب یه خرده امون بده بهمون ببینیم چی داره میشه. چته؟ با این سرعت کجا داری میری؟ وایسا بابا. به قولش وایسا دنیا من می خوام پیاده شم!

حالا بدیش اینه که این ترمو به یکی از بدترین شکلای ممکن گذروندم. درس نخوندم. جزوه ننوشتم. هیچی سر کلاس یاد نگرفتم. در یه کلام تنم اندر کلاس بود و فکرم... و حالا امتحانا دارن با همون سرعت زمان چه بسا تندتر بهم نزدیک میشن. ای امتحانا آغوش من برای شما باز نیست ولی بیایید... بیایید و مطمئن باشید به بهترین شکلی که ازم بربیاد ازتون پذیرایی می کنم!

با خودم قرار گذاشتم به ناامیدی فک نکم ولی ای خودم بذار اینو بنویسم.

 

نهال: من حالم خوبه. دیگه ام نمیخوام قرص بخورم.

دکتر: منم ترجیح نمیدم الان برات قرص  بنویسم. تا بعد از حاملگیت. نگران چی هستی؟

  • نگران بعد از حاملگیمم.
  • بچه که به دنیا بیاد همه چی خوب میشه. بهت قول میدم. تازه یادت نیست قبلا که قرص می خوردی چقد حالت خوب بود؟
  • [چند ثانیه سکوت] حالم خوب نبود فقط یادم رفته بود حالم بده.
  • به چه دردی میخوره یادت باشه حالت بده؟ ببین زندگی همینه عوضشم نمیشه کرد. باید باهاش کنار بیای. شبا خوب میخوابی؟ اشتهات چطوره؟ نباید بذاریم افسردگیت برگرده. باید تو همین مرحله جلوشو بگیریم.
  • تو خودنم افسرده ای.
  • ما الان داریم راجع به تو صحبت می کنیم.
  • چرا افسرده ای؟ چه قرصایی میخوری؟ سیتالوپرام؟ آمیتیریپتیدین؟ تو چرا حالت خوب نیست؟
  • ببین عزیزم ممکنه من قرص بخورم ممکنم هست قرص نخورم. ولی این چیزی رو درباره ی تو تغییر نمیده.
  • هر روز داری قرص میخوری که بیای بشینی رو اون صندلی به بقیه لبخند بزنی. چرا وقتی حالت خوب نیست فک می کنی بازم باید لبخند بزنی؟!
  • [سکوت]

 

یه سکانس بود از فیلم "پریدن از ارتفاع کم" کار "حامد رجبی".

 

با همه ی اینا ما هنوز زنده ایم و نفس می کشیم. بیاید نذاریم که بذاریم بهمون خوش نگذره! 

صاد قاف
۰۳ دی ۹۴ ، ۱۱:۲۱ ۰ دیدگاه

درود!

 

الان من گرسنمه...خسته ام....از صبح کلی رقتم بیرون...یه خرده داغونم...

می دونی از دست خودم عصبانی ام...آخه من نمی دونم این چه وضعیه واسه خودم درست کردم!؟؟!؟! وضعم بد نیستا...فقط این قد اینور و اونور واسه خودم کار درست کردم که گیج شدم کدومو کی چجوری باید انجام بدم. فک می کردم کنکورو بدم دیگه همه چی حله ولی بعدش تازه دیدم چه بر سر زندگیم آوردم...بازم میگم زندگیم بد نیست....میگذرونیم فقط....

 

نمی دونم....

 

اصلا من تا جایی که یادم میاد همیشه همینجوری زندگی کردم...

تا بوده همین بوده...

صاد قاف
۳۱ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۰ ۰ دیدگاه

آقا من مشکل دارم. مردم من مشکل دارم. ایها الناس من مشکل دارم.

آیا این درست است که زیاد لایک خوردن واسه ما بشه ارزش؟ حالا مشکل من با ارزش شدنش نیست، مشکل اینه که آیا باید برای بیشتر لایک خوردن دست به هر کاری زد؟ با هر کسی ارتباط برقرار کرد؟ ومشکل من اینه که آیا صرفا به خاطر این که یه پست رو فردی از اد لیست ما میذاره باید لایکش کرد؟ آیا باید نخونده اون پستو لایک کرد؟

آقا اصلا لایک ینی چی؟ آیا می توان بدون اینکه یه پست رو خوند اونو لایکید، ینی دوسش داشت؟ میگن چرا پستامونو لایک نمی کنی. میگم اگه خوشم بیاد لایک می کنم. وقتی یه پستو لایک نمی کنم ینی دوسش نداشتم به همین سادگی.

 

به هرحال من مشکلمو نوشتم. میدونم خیلیا با این مشکل من مشکل دارن. خب طبیعیه همون جور که من مشکل دارم بقیه هم مشکل دارن دیگه. مسئله اینه که مشکلا باید بیان بشن وگرنه مث میخچه ی پا میمونن هی رشد می کنن و سفت تر میشن و دردشون بیشتر میشه بعد تنها راه درمان میشه جراحی. بعد جاش میمونه و شاید دوباره هم همونطوری بشه. آره بیان بشن بهتره. بهتره دیگه، نیست؟ البته اگه احترام هم رعایت بشه یه خرده باحالتر میشه. نمیشه؟؟؟

آقا اصلا مشکل ما اینه که مشکلامونو به هم نمیگیم. تمام! 

 

صاد قاف
۲۶ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۱ ۲ دیدگاه