. . . و تو قوی تر باش!

. . . و تو قوی تر باش!

سوگند به مهربانی
که مهربانی ست که می ماند
و دیگر هیچ!

دسته بندی نوشته ها
تازه ترین نوشته ها
تازه ترین دیدگاه ها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پریشان» ثبت شده است

ذهنم درد می کند 

فکرم درد می کند 

انگار مدتی ست ذهنم از چیزهای جدید برای خود پیله ای بافته 

پیله ای تنگ 

مشت و لگد این روزهای جنینِ افکاری ناشناس بر دیوار ضمخت رحم ذهنم کلافه ام کرده،

دردش بماند

گویی میخواهد متولد شود 

و من نمی دانم که بگذارم بیاید یا که در خود نابودش کنم 

ناشناخته حالی دارم این روزها!

صاد قاف
۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۵:۲۲ ۱ دیدگاه

سرم بی سامان شده است

پریشان و شوریده فکرم 


تو شاید آن ناشناس شبحی باشی که شب ها امید روز دگر بیدار شدنم را نشانم می دهد و روز ها مرا به دنبال خود می کشد! 

و تو شاید آن ناشناس غریزه ای باشی که همیشه به نفس کشیدنم وا می دارد! 


تو چه ای؟؟ 


نکند تویی سامان این پریشان حالی من؟!

صاد قاف
۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۵:۲۰ ۰ دیدگاه

این لحظات چه پریشان می نویسم...


بهتر است دیگر ننویسم


می ترسم این پریشانی مسری باشد

بگذار در خودم قرنطینه اش کنم 

مبادا به کسی سرایت کند

صاد قاف
۲۳ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۰ ۰ دیدگاه