. . . و تو قوی تر باش!

. . . و تو قوی تر باش!

سوگند به مهربانی
که مهربانی ست که می ماند
و دیگر هیچ!

دسته بندی نوشته ها
تازه ترین نوشته ها
تازه ترین دیدگاه ها

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امید» ثبت شده است

وقتی به چیزی که از دستش دادی نگاه می کنی

نگاهتو ازش می دزدی 

وقتی میری تو دل چیزی که از دستش دادی یهو تو دلت خالی میشه 

بعد حواست جا میاد که دیگه نمی تونی به دستش بیاری... دردت میگیره ولی یه امید ناشناخته ای سرتو پر میکنه... 

امید به چی؟! 

این که دیگه از دست رفت، شاید امید به، به دست آوردن چیزایی که هنوز از دستشون ندادی!

صاد قاف
۱۹ آذر ۹۵ ، ۱۰:۴۱ ۰ دیدگاه

آنچه تغییر یافتنی است آینده است 

افسوس گذشته را خوردن تغییری ایجاد نمی کند

صاد قاف
۳۰ آبان ۹۵ ، ۱۵:۰۹ ۱ دیدگاه

ذهنم درد می کند 

فکرم درد می کند 

انگار مدتی ست ذهنم از چیزهای جدید برای خود پیله ای بافته 

پیله ای تنگ 

مشت و لگد این روزهای جنینِ افکاری ناشناس بر دیوار ضمخت رحم ذهنم کلافه ام کرده،

دردش بماند

گویی میخواهد متولد شود 

و من نمی دانم که بگذارم بیاید یا که در خود نابودش کنم 

ناشناخته حالی دارم این روزها!

صاد قاف
۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۵:۲۲ ۱ دیدگاه

سرم بی سامان شده است

پریشان و شوریده فکرم 


تو شاید آن ناشناس شبحی باشی که شب ها امید روز دگر بیدار شدنم را نشانم می دهد و روز ها مرا به دنبال خود می کشد! 

و تو شاید آن ناشناس غریزه ای باشی که همیشه به نفس کشیدنم وا می دارد! 


تو چه ای؟؟ 


نکند تویی سامان این پریشان حالی من؟!

صاد قاف
۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۵:۲۰ ۰ دیدگاه

پرسید: این چه وضعی است؟ 

چه می کنی؟

به کجا می روی؟


مسئله این است که من 

                                نمی روم!

صاد قاف
۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۵:۱۳ ۰ دیدگاه

آستین هایتان را برایم بالا بزنید 


به امید بگویید با من دوست شود 

آرزو را برایم خواستگاری کنید 


بی این دو تنهایم این روز ها

صاد قاف
۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۵:۰۸ ۰ دیدگاه

بگذار ناامیدی هایم را روی کاغذ بریزم 

شاید توانستم روزی 

                              آتششان بزنم

صاد قاف
۲۳ آبان ۹۵ ، ۲۲:۴۵ ۰ دیدگاه

الان من تنهام تو اتاق تو خوابگاه. هم اتاقیام رفتن خونه. کلاساشون تموم شده ولی من هفنه ی بعدم کلاس دارم و امتحان عملی. خلاصه اینکه من پنج روز تو این اتاق سه در چهار شلوغ پلوغ تنهام. بچه ها می گفتن تنهایی سختت نی؟ گفتم نه بعضی وقتا تنهایی هم خوبه. شاید لازمه چن روز تنها باشن با خودم بشینم صحبت کنم سنگامونو وابکنیم. شاید تونستیم با هم کنار بیایم.

ای بابا اصلا نفهمیدم چجوری یه ترم از دانشگاه گذشت. بابا زمانِ لامذهب یه خرده امون بده بهمون ببینیم چی داره میشه. چته؟ با این سرعت کجا داری میری؟ وایسا بابا. به قولش وایسا دنیا من می خوام پیاده شم!

حالا بدیش اینه که این ترمو به یکی از بدترین شکلای ممکن گذروندم. درس نخوندم. جزوه ننوشتم. هیچی سر کلاس یاد نگرفتم. در یه کلام تنم اندر کلاس بود و فکرم... و حالا امتحانا دارن با همون سرعت زمان چه بسا تندتر بهم نزدیک میشن. ای امتحانا آغوش من برای شما باز نیست ولی بیایید... بیایید و مطمئن باشید به بهترین شکلی که ازم بربیاد ازتون پذیرایی می کنم!

با خودم قرار گذاشتم به ناامیدی فک نکم ولی ای خودم بذار اینو بنویسم.

 

نهال: من حالم خوبه. دیگه ام نمیخوام قرص بخورم.

دکتر: منم ترجیح نمیدم الان برات قرص  بنویسم. تا بعد از حاملگیت. نگران چی هستی؟

  • نگران بعد از حاملگیمم.
  • بچه که به دنیا بیاد همه چی خوب میشه. بهت قول میدم. تازه یادت نیست قبلا که قرص می خوردی چقد حالت خوب بود؟
  • [چند ثانیه سکوت] حالم خوب نبود فقط یادم رفته بود حالم بده.
  • به چه دردی میخوره یادت باشه حالت بده؟ ببین زندگی همینه عوضشم نمیشه کرد. باید باهاش کنار بیای. شبا خوب میخوابی؟ اشتهات چطوره؟ نباید بذاریم افسردگیت برگرده. باید تو همین مرحله جلوشو بگیریم.
  • تو خودنم افسرده ای.
  • ما الان داریم راجع به تو صحبت می کنیم.
  • چرا افسرده ای؟ چه قرصایی میخوری؟ سیتالوپرام؟ آمیتیریپتیدین؟ تو چرا حالت خوب نیست؟
  • ببین عزیزم ممکنه من قرص بخورم ممکنم هست قرص نخورم. ولی این چیزی رو درباره ی تو تغییر نمیده.
  • هر روز داری قرص میخوری که بیای بشینی رو اون صندلی به بقیه لبخند بزنی. چرا وقتی حالت خوب نیست فک می کنی بازم باید لبخند بزنی؟!
  • [سکوت]

 

یه سکانس بود از فیلم "پریدن از ارتفاع کم" کار "حامد رجبی".

 

با همه ی اینا ما هنوز زنده ایم و نفس می کشیم. بیاید نذاریم که بذاریم بهمون خوش نگذره! 

صاد قاف
۰۳ دی ۹۴ ، ۱۱:۲۱ ۰ دیدگاه