بی تو
هر نفس که فرو می رود
ممد انتظار است
و
چون بر می آید
آه دل بی قرار!
بی تو
هر نفس که فرو می رود
ممد انتظار است
و
چون بر می آید
آه دل بی قرار!
وای...
وای اگر من
به تو نتوانم که رسم
چه شَ وَ د؟!
به گمانم هیچ
راستش...
بی تو اصلا نمی شود!!!
فکر کنم خوب شد که رفتی
آخر بعد از تو دیگر خمار نمی مانم
همیشه انتظارت هست که بکشم
هر لحظه
انتظار می کشم
هر لحظه
نشئه ی انتظار توام!
دیگه اونجوری نمیشم...
اولین بار وقتی اولین بار دیدمت اونجوری شدم
راستش هروقت که می دیدمت اونجوری می شدم
ولی الان می دونی چند وقته اونجوری نشدم
وقتی رفتی یه جوری شدم که دیگه بعدش هیچوقت اونجوری نشدم
الانم همینجوری موندم
دیگه اونجوری نمیشم...
دیگر جا ندارم
هر لحظه دلم سر ریز می کند
کمد "عزیزم" هایم پر شده
کوله ام لبریز شده از "جانم"، "جان دلم"
دیگر "فدایت شوم" هایم در جیبم جا نمی گیرند
تو نیستی و
قربان صدقه هایم روی دستم مانده اند
کسی نیست تا خرج او کنمشان
آخر تو کلید گاو صندوق "دوستت دارم" م را با خود بردی!
ولی نمی دانستی که جا کلیدی "همیشه به یادت می مانم" را آویخته ام به آن کلید!
ساعت پنج و بیست و پنج دقیقه ی صبح
سپیده دم است. روز بی توی دیگری نزدیک می شود. بی تو روزم شب تاریک پر نوری است.
خورشید آسمان دل من!
بعد از غروب رفتنت یلداترین شب ها را زنده داشته ام اما طاقت بیدار ماندن و تحمل این روشنایی دروغین خورشید تقلبی آسمان را ندارم. آری شاید بهتر آن که در پایان این شب، شمع کوچک امیدِ بودنت را بکشم و بی تو برای همیشه به خوابی ادامه دار بروم!
این همه خواستنت در دل تنگم
که نمی گیرد جا
من بیچاره هم ار تو را نخواهم
که دلم می کند از جا
خود بیا سوی دلم
تا که با آمدنت
این دل تنگم
بخورد جا
بخورد جا
بخورد جا
بخورد جا