کنارشومینه نشسته ام و باناخن هایم نت به نت زمین را مینوازم....
عقلم عاشق شده و قلبم فکر میکند..
عجیب میلرزم....!گویاشعله های آتش سرماخورده اند...
ماهی قرمزعید افسردگی گرفته وبه تنگ چسبیده!
شبیه دلقکی غمگینم که ریه اش دودکش سیگارها شده.
ازخانه بیرون میزنم...
روی عمیق ترین تپه مینشینم...به مشرق زل میزنم وغروب آفتاب راتماشا میکنم...!
چشمهایم میخندند ولبانم اشک میریزند...
سخت است ولی اقرار میکنم:تو رفته ای و هیچ چیزسر جایش نیست!حتی من!!!
#سپیده_احمدزاده