. . . و تو قوی تر باش!

. . . و تو قوی تر باش!

سوگند به مهربانی
که مهربانی ست که می ماند
و دیگر هیچ!

دسته بندی نوشته ها
تازه ترین نوشته ها
تازه ترین دیدگاه ها

کنارشومینه نشسته ام و باناخن هایم نت به نت زمین را مینوازم....

عقلم عاشق شده و قلبم فکر میکند..

عجیب میلرزم....!گویاشعله های آتش سرماخورده اند...

ماهی قرمزعید افسردگی گرفته وبه تنگ چسبیده!

شبیه دلقکی غمگینم که ریه اش دودکش سیگارها شده.

ازخانه بیرون میزنم...

روی عمیق ترین تپه مینشینم...به مشرق زل میزنم وغروب آفتاب راتماشا میکنم...!

چشمهایم میخندند ولبانم اشک میریزند...


سخت است ولی اقرار میکنم:تو رفته ای و هیچ چیزسر جایش نیست!حتی من!!!


#سپیده_احمدزاده


دریافت دکلمه با صدای صادقاف 

صاد قاف
۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۴۷ ۰ دیدگاه

چشمام خراب شدن... هی آب میاد ازشون!!!

فکر کنم اون وقتا که بودی گرمای عشقت آب چشمامو تبخیر می کرد و دیگه بیرون نمی اومد ولی الان که نیستی همین جوری یه بند میاد بیرون...


آهای اونایی که میگین "آب هست ولی کم هست" . . . 

"آب چشمای من هست زیادم هست" 

صاد قاف
۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۱۳ ۰ دیدگاه

دکتر: خب... مشکلت چیه؟

بیمار: دکتر فکر کنم سرما خوردم...

دکتر: گلوت درد می کنه؟

بیمار: آره... گرفته، خیلی هم درد می کنه!

دکتر: خب، بدنت چی؟ تب هم داری؟

بیمار: نه هیچکدوم

دکتر: آبریزش بینی نداری؟

بیمار: نه... راستش آبریزش بینی ندارم ولی چشمام خیلی اشک می کنه! دکتر بهم میگن عاشق شدم ولی دروغ میگن... من سرما خوردم... مگه نه؟!


صاد قاف
۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۱۰ ۰ دیدگاه

وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی

چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی


بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی

چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی


بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او

باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی


ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟

شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی


صورت پنجره در پرده نباشد از شرم

کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی


من نشستم بروی مِی بخری برگردی

ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!


مهدی فرجی 

صاد قاف
۱۳ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۵۹ ۱ دیدگاه

دلم برای کارهایی که وقت با هم بودمان نکردم تنگ شده... خیلی تنگ!

دلم برام آن بوسه هایی که بر گونه ی یخ زده ی سرخ قشنگت در آن عصر زمستانی نزدم تنگ شده!

دلم برای نَفِشُردن دستت در دستانم وقتی کنارت زیر آن کاج بلند نشسته بودم تنگ شده! 

دلم برای بغل نکردنت وقتی کادوی روز مرد را به من دادی تنگ شده!

دلم برای نوازش نکردن آن موهای خرمایی ات که تازه رنگشان کرده بودی تنگ شده! 


هیچ وقت فکرش را نمی کردم دلم اینقدر برای کارهای نکرده ام تنگ شود که گلویم را هم تنگ کند و چشمانم را. . .  


و ببارد اشک دلتنگی ام!

صاد قاف
۲۳ دی ۹۵ ، ۱۴:۵۹ ۰ دیدگاه

دلم عشق می خواهد 

تنم آغوش

لبم بوسه

مویم نوازش

گوشم دوستت دارم 

همین...

        وگرنه...

               خوبم...

صاد قاف
۰۸ دی ۹۵ ، ۲۲:۲۴ ۲ دیدگاه

اینکه دلتنگ توام اقرار می خواهد مگر؟

اینکه از من دلخوری انکار می خواهد مگر؟


وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش

دل بریدن وعده دیدار می خواهد مگر؟


عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می شویم

اشتباه ناگهان تکرار می خواهد مگر؟


من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تواند

لشکر عشاق پرچم دار می خواهد مگر؟


با زبان بی زبانی بارها گفتی برو

من که دارم می روم ؛ اصرار می خواهد مگر؟


روح سرگردان من هر جا بخواهد می رود

خانه دیوانگان دیوار می خواهد مگر؟


مهدی مظاهری

صاد قاف
۲۴ آذر ۹۵ ، ۱۰:۰۳ ۰ دیدگاه

- آهنگ بدی گذاشتم؟

+ نه... چطور؟ 

- احساساتی نشی بیفتی رو دستمون!

+ نه دیگه اون دوران گذشت... دیگه احساساتی نمیشم...

- دلت سنگ شده؟ 

+ آره...

- منم دلم از سنگ شده ولی... میشکنه!

صاد قاف
۲۱ آذر ۹۵ ، ۲۱:۳۵ ۱ دیدگاه

وقتی به چیزی که از دستش دادی نگاه می کنی

نگاهتو ازش می دزدی 

وقتی میری تو دل چیزی که از دستش دادی یهو تو دلت خالی میشه 

بعد حواست جا میاد که دیگه نمی تونی به دستش بیاری... دردت میگیره ولی یه امید ناشناخته ای سرتو پر میکنه... 

امید به چی؟! 

این که دیگه از دست رفت، شاید امید به، به دست آوردن چیزایی که هنوز از دستشون ندادی!

صاد قاف
۱۹ آذر ۹۵ ، ۱۰:۴۱ ۰ دیدگاه

‎یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌چین بس است

‎خاتون دل و دماغ ندارم ... همین بس است 


‎یک روز زخم خوردم یک عمر سوختم

‎کو شوکران؟ که زندگی اینچنین بس است …


‎عشق آمده‌ست! عقل برو جای دیگری

‎یک پادشاه حاکم یک سرزمین بس است !


‎مورم، سیاوشانه به آتش نکش مرا

‎یک ذره آفتاب و کمی ذره‌بین بس است !


‎ظرف بلور! روی لبت خنده‌ای بپاش

‎نذری ندیده را دو خط دارچین بس است


‎ما را به تازیانه نوازش نکن عزیز

‎که سوز زخم کهنه‌ی افسار و زین بس است


‎اصلا از این به بعد، شما باش و شانه‌هات

‎ما را برای گریه سرِ آستین بس است…

 

‎حامد عسکری

صاد قاف
۱۸ آذر ۹۵ ، ۱۲:۰۷ ۱ دیدگاه